علاقه به وحدت با آلمان پس از جنگ جهاني اول در مردم اتريش بسيار قوي بود. هيتلر عقيده داشت اتريش (ميهن وي) جز جدايي نا پذير آلمان است و با استفاده از رفراندم توانست اتريش رادر سال ۱۹۳۸ پيوست آلمان كند. موفقيت هيتلر در الحاق اتريش به رايش آلمان، بدون خونريزي و واكنش منفعلانه دولتهاي پيروز جنگ اول در مقابل وي موجب افزايش محبوبيت و قدرت هيتلر در آلمان شد. به دليل اين كه واژه آلماني آنشلوس (به معني پيوست) در هنگام وقوع اين رخداد، بسيار در مطبوعات اروپا مورد استفاده قرار ميگرفت اين رخداد به نام آنشلوس معروف است
رايش آلمان بزرگ يا آلمان نازي به حكومت آلمان در دوران بين سالهاي ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ اطلاق ميشود كه دولت آدولف هيتلر تا سال ۱۹۴۵ ميلادي در آن كشور در راس حكومت بود. در اين دوران، كشور آلمان تحت حكومت حزب سوسياليست ملي كارگران آلمان به رهبري آدولف هيتلر به عنوان صدراعظم بود. وي از سال ۱۹۳۴ رهبر حزب سوسياليست ملي كارگران آلمان شد. تا سال ۱۹۲۸ حزب نازي تنها ۱۲ كرسي در مجلس ملي آلمان داشت كه با عميق شدن بحرانهاي اقتصادي و سياسي توانست تا سال ۱۹۳۲ بيش از ۲۳۰ كرسي در مجلس ملي آلمان به دست آورد، حدود ۴۰ درصد مجلس و اين تعداد كرسي حزب نازي را به بزرگترين حزب مجلس ملي تبديل كرد. رئيسجمهور هيندنبورگ در تاريخ ۳۰ ژانويه ۱۹۳۳ آدولف هيتلر را به عنوان صدراعظم و مسئول تشكيل كابينه معرفي كرد. هيتلر توانست با همراه كردن برخي احزاب كابينه ائتلافي خود را تشكيل دهد. در جريان آتش گرفتن رايشستاگ (مجلس ملي) هيتلر توانست بزرگترين رقيب خود حزب كمونيست آلمان را از صحنه خارج كند و اين اولين قدم براي تك حزبي كردن آلمان بود. در ماه مارس ۱۹۳۳ حزب نازي توانست قانوني را در مجلس تصويب كند كه به موجب آن اختيارات بالايي به نخستوزير داده ميشد تا در طول ۴ سال قانون اساسي آلمان اصلاح شود، اين فرصت چهار ساله اجازه ميداد برنامههاي حزب نازي به خوبي و به صورت كامل اجرا شود احزاب ديگر در مجلس ملي آلمان مخالف اين قانون بودند و پس از مخالفت يك به يك از صحنه سياسي آلمان حذف ميشدند تا اينكه در ۱۴ ژوئيه ۱۹۳۳ آلمان رسماً يك كشور تك حزبي اعلام شد. پس از آن، گامهاي بعدي در تشكيل رايش برداشته شد و در قدم بعدي پرچم با نشان صليب شكسته در كنار پرچم جمهوري وايمار برافراشته شد و در ۳۰ ژانويه ۱۹۳۴ به دستور رئيسجمهور پاول فون هيندنبورگ، صدراعظم هيتلر موظف شد اختيارات ايالتهاي آلمان را تا حد ممكن كم و اختيارات برخي از ايالاتها نيز بهطور كامل زير نظر برلين قرار دهد، اين كار مغاير سيستم تحميلي فدرالي در جمهوري وايمار بود. هنگامي كه در ژوئن ۱۹۳۴ خبرنگار انگليسي در برلين از آدولف هيتلر در خصوص تغييرات بسيار در آلمان سؤال كرد وي اينگونه پاسخ داد:
در ابتدا اين حرف مرا به تمسخر گرفتند وقتي گفتم جنبش نازيها هزار سال ادامه خوهد يافت، فراموش نكنيد مردم چگونه به من ميخنديدند هنگامي كه ۱۵ سال پيش گفتم من روزي در آلمان حكومت ميكنم. خنده آنها به همان مقدار ابلهانهاست وقتي من ميگويم در قدرت باقي خواهم ماند
در سال ۱۹۳۴ رئيس جمهور پير كهنسال هيندنبورگ درگذشت. مجلس رايسشتاگ با اكثريت آرا هيتلر را علاوه بر صدراعظمي به مقام رياست جمهوري و پيشواي آلمان برگزيد.
در تاريخ ۲۰ ژوئيه ۱۹۳۲ انتخابات مجلس رايشتاگ صورت گرفت و حزب نازي ۳۷٬۴٪ كل آرا را به خويش اختصاص داد و به بزرگترين حزب رايشتاگ تبديل شد و به اكثريت سوسيال دموكراتهاي ليبرال پايان داد. در سوي ديگر مجموع آراي حزب نازي و حزب كمونيست آلمان ۵۲٪ كل آرا را تشكيل ميداد و اين اكثريت هرگز موفق به همكاري مناسب با هم نشدند. پس از آن هيتلر در سال ۱۹۳۲ تصميم گرفت در انتخابات رياست جمهوري آلمان شركت كند. رقيب اصلي و قدرتمند وي ژنرال هيندنبورگ بود كه يك مليگرا و فرمانده نظامي جنگ اول جهاني و مورد احترام اكثر احزاب و مردم آلمان بود. در دور نخست هيتلر نزديك به يك سوم آرا را از آن خود كرد و هيندنبورگ نيمي از آرا را بدست آورد. در دور دوم، هيتلر با بدست آوردن ۳۷ در صد آرا باز هم شكست خورد و هيندنبورگ به عنوان رئيسجمهور ملي گرا انتخاب شد.[۱۱][نيازمند منبع] كشمكش بر سر انتخاب صدراعظم در رايشتاگ سال ۱۹۳۲ ادامه داشت. رئيسجمهور هيندنبورگ به خوبي ميدانست كه ديگر احزاب ليبرال وابسته به آمريكا هيچ قدرتي در رايشتاگ ندارند و تنها احزاب قدرتمند نازيهاي مليگرا و حزب كمونيست آلمان هستند كه در مجموع بيش از ۵۰٪ از كل مجلس را به خود اختصاص دادهاند. در ابتدا تمام محافل سياسي گمان ميكردند فرانتس فون پيپن عضو حزب كمونيسم آلمان از طرف رئيسجمهور به عنوان صدراعظم معرفي شود اما رئيسجمهور هيندنبرگ در ۳۰ ژانويه ۱۹۳۳ آدولف هيتلر ملي گرا را به عنوان رهبر حزب اكثريت رايشتاگ به عنوان صدر اعظم نخستوزير و مسئول تشكيل كابينه وزرا معرفي كرد. هيتلر به دليل مخالفت شديد با اتحاديههاي كارگري و ماركسيستها مورد توجه و حمايت سرمايه داران صاحبان صنايع بزرگ آلمان (مانند تيسن صاحب شركت فولاد تيسن) قرار گرفت و سيل كمكهاي نقدي به صندوق حزب او سرازير شد.
در ژانويه ۱۹۲۳، فرانسه منطقه روهر صنعتي آلمان را در پي پرداخت نشدن غرامت جنگ جهاني اول اشغال كرد. اين اشغال موجب هرج و مرج شد. در همان موقع در ايالت بايرن حركت نيرومندي براي جداسازي آن ايالت و استقرار يك حكومت كاتوليك پيرو فرانسه در جريان بود. ژنرال فن لوسوو، رئيس بايرني ارتش ديگر از برلين دستور نميگرفت و پرچم آلمان به ندرت ديده ميشد. در نهايت نخستوزير بايرن تصميم گرفت استقلال بايرن و انشعاب آن را از آلمان اعلام كند. در چنين شرايطي كه غرور ملي آلمان بار ديگر زير پا گذاشته شده بود تعداد اعضاي حزب به شدت افزايش پيدا كرد و در همين مدت ۲۰٬۰۰۰ نفر تا پايان ماه نوامبر به اعضاي حزب افزوده شد. در چنين شرايطي نازيها تصميم گرفتند به كمك ژنرال لودندورف در سالن آبجو مونيخ گردهمآيي برپا كنند و سپس در اعتراض به وضع كنوني دست به اعتراض تظاهرات ضد حكومت سوسيال دموكراتها بزنند. هيتلر يك ضد حمله سازماندهي كرد. قرار بود كه در شب ۸ نوامبر يك گردهمايي در برگربروگ (Burgerbrug) برگزار شود و نخستوزير دكتر فن كار شروع به خواندن اعلاميه رسمي خود كه عملاً برابر بود با اعلام استقلال بايرن كند كه توسط هيتلر و لوندروف بينتيجه ماند. روز بعد، گردانهاي نازي خيابان را با هدف انجام يك تظاهرات گسترده به نفع اتحاد ملي اشغال كردند. انبوه جمعيت كه توسط هيتلر و لوندروف هدايت ميشدند در حال رژه رفتن بودند كه ارتش به روي آنها آتش گشود. اين اعتراضات در نهايت ناكام ماند و ۱۶ نفر از راهپيمايان در دم كشته و دو نفر مصدوم شدند كه بعداً به خاطر زخمهايشان در پادگانهاي محلي ارتش جان سپردند.[۱۰] هيتلر، لودندورف و تعدادي ديگر دستگير شدند. هيتلر با استفاده از فرصت پيش آمده در دادگاه (حضور خبرنگاران داخلي و خارجي) توانست به شهرت خود بيفزايد. وي در دادگاه به خاطر آنچه خيانت به دولت و ملت خوانده شد در مارس ۱۹۲۴ محاكمه و به ۵ سال حبس محكوم شد. در اين مدت بود كه هيتلر كتاب نبرد من خويش را نوشت و حزب نازي در جريان اين فعاليتها ممنوع اعلام شد.آدولف هيتلر پس از شش ماه عفو مشروط گرفته آزاد شد. پس از آزادي دوباره اقدام به تجديد سازمان كرد. اما متعهد شد كه گروه شبه نظامي حزب را منحل كند و اقدامي عليه دولت وقت انجام ندهد. البته هيتلر با كمك هاينريش هيملر اس اس را در آوريل ۱۹۲۵ تأسيس كردند و همچنين تمركز بيشتري در جذب زنان در حزب گرفتند همچنين شعار معروف حزب به نام سلام هيتلر (Heil Hitler) نيز در همين سال تصويب شد.
اين حزب از يك گروه كوچك با تمايلات مليگرايي در آخرين سالهاي جنگ جهاني اول شكل گرفت. ابتدا در برمن گروهي در اوايل سال ۱۹۱۸ تحت تأثير افكار چپ انقلاب كمونيستي كارگري روسيه كه در اروپا رواج يافته بود، با نام: كميته رايگان براي صلح كارگران آلمان (به آلماني: Freier Ausschuss einen für deutschen Arbeiterfrieden) اعلام موجوديت كرد. آنتون دركسلر در تاريخ ۷ مارس ۱۹۱۸ در مونيخ شعبهاي از اين گروه را تشكيل داد. دركسلر قفل سازي ساده و از اعضاي ارتش در جنگ اول جهاني بود. در تاريخ ۵ ژانويه ۱۹۱۹ دركسلر به همراه چند تن از دوستان نزديكش و بيست كارگر ديگر از راهآهن مونيخ به بحث دربارهٔ ايجاد حزبي مستقل از كميته رايگان براي صلح، بر اساس اصول سياسي كه دركسلر بيان كرد بحث كنند. اين گفتگو سرانجام به تأسيس حزب انجاميد. حزب كارگران آلمان، يك گروه كوچك با ۵۵ عضو بود. اما دولت سوسيال دموكرات جمهوري وايمار كه فعاليتهاي حزب را مشكوك به براندازي تلقي كرده بود جاسوساني را به درون حزب فرستاد. آدولف هيتلر كه اكنون مأمور اطلاعاتي ارتش بود به حزب پيوست تا در نزديك تحولات حزب را گزارش دهد. او كمكم با ديدگاههاي ملي گرايانه حزب آشنا شد. همچنين هيتلر قدرت سخنوري خوبي داشت و به يكي از سخنگوهاي ماهر حزب تبديل شده بود. در ميان اعضاي اوليه حزب ميتوان به رودلف هس، هانس فرانك و آلفرد روزنبرگ اشاره كرد كه بعدها همگي در سمتهاي بالايي مشغول به فعاليت شدند. هيتلر اكنون جذب حزب شده بود و نه تنها مخالفتي با حزب نداشت بلكه به يكي از ستونهاي اصلي حزب تبديل شده بود. هيتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج شد و به اعضاي حزب پيوست او در اولين قدم تعداد افراد حزب را براي شماره گذاري از عدد ۵۰۰ شروع كرد بدين ترتيب اعضاي حزب به جاي آن كه ۵۵ اعلام شود ۵۵۵ نفر اعلام شد. اين اولين و بزرگترين تبليغ براي حزب بود. حزب كارگران آلمان به وسيله يك كميته هفت نفره اداره ميشد. هيتلر توانست به كميته هفت نفره راه پيدا كند. دومين اقدام هيتلر تغيير نام حزب در ۲۴ فوريه ۱۹۲۰ بود. اكنون واژه سوسياليست "ملي" هم به نام حزب افزوده شد و بدين صورت حزب با نام حزب ملي كارگران سوسياليست آلمان (به اختصار: NSDP) معرفي شد. هيتلر در مراسمهاي مختلف سخنراني ميكرد و سخنان آتشين و ملي گرايانه او به جذب هر چه بيشتر افراد كمك بزرگي ميكرد. هيتلر توانست دركسلر را متقاعد كند كه شوراي هفت نفره مديريت حزب لغو شود؛ بنابراين هيتلر به عنوان تك رئيس جديد حزب توانست برنامههاي خود را به خوبي اجرا كند. نخستين اقدام هيتلر پس از رياست تشكيل گروه شبه نظامي حزب به نام اس آ بود. هيتلر در قدم بعد اعلام كرد كه دو هدف كلي در حزب دارد: اولين هدف پيشرفت آلمان و دومين هدف مقابله با دشمنان درجه اول آلمان يعني فرانسه - انگليس و شوروي كه در چنگال سرمايه يهوديان اسير هستند. هيتلر صليب شكسته به عنوان نمادي آريايي را به عنوان نماد حزب انتخاب كرد. در طي سالهاي ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ حزب رشد قابل توجهي داشت. حزب نازي داراي يك شاخه نظامي به نام گروه حمله اس آ بود. در راس اين گروه ارنست روهم نزديكترين دوست هيتلر در حزب قرار داشت. بعدها در سال ۱۹۳۴ هيتلر به دلايلي از جمله كودتا و خشونت طلبي و همجنسگرايي، اين گروه را منحل كرد و روساي آن از جمله ارنست روهم به دليل توطئه خيانت كشته شدند. يكي از دلايل، نارضايتي ارتش از نيروي اس آ بود كه روهم قصد داشت اس آ را جانشين ارتش نمايد. پس از اعدام روساي اس آ، نيروي اس اس كه زير رهبري هيتلر قرار داشت و زير مجموعه اس آ بهشمار ميآمد، به عنوان نيروي مستقل به فعاليت ادامه داد.
نتيجه جنگ جهاني اول براي آلمان شكستي فاجعه بار بود. كشورهاي پيروزمند بريتانيا و فرانسه در عهدنامه ورساي شرايطي بسيار سخت و خفت بار را به اين كشور تحميل كردند. با شكست رايش دوم در جنگ جهاني اول، در آلمان چپگرايي رشد كرده بود و كارگران و ملوانان براي ايجاد شوراها و سوسياليسم متاثر از انقلاب روسيه پس انقلاب نوامبر۱۹۱۸ را انجام دادند، نتيجه انقلاب احزاب چپ سوسيال دموكراتها اين شد كه قيصر امپراتور رايش آلمان از سلطنت كناره گيري نمود و رايش بزرگ آلمان پايان يافت و دولت موقت سوسيال دموكرات بر سر كار آمد. در ژانويه ۱۹۱۹ تندروهاي كمونيست انقلاب ديگري را عليه دولت سوسيال دموكرات انجام دادند كه دولت موقت با همكاري شبه نظاميان راست افراطي آنها را سركوب و كشتار نمود. بعد از اين واقعه انقلاب دوم، طي انتخابات مجلس موسسان، پس بسبك فدرالي آمريكا، جمهوري وايمار توسط سوسيال دمكراتها در آلمان تشكيل شد. پس از جنگ جهاني اول، آلمان در بحران غرق بود. در جامعهاي كه لايههاي گسترده مردم با بيكاري و فقر روبرو بودند هيتلر مانند بسياري از همنسلان خود، تسليم آلمان را رد ميكرد و شكست آلمان را نتيجه اتحاد يهوديان و كمونيستها ميدانست و خواهان جبران آن بود. هيتلر مرام سياسي خود را به روشني در كتاب نبرد من تشريح كردهاست.
در اوت ۱۹۱۴ جنگ جهاني اول آغاز و هيتلر براي لشكر باواريا داوطلب شد. او يك سرباز وظيفه فعال بود كه به عنوان پيغام آور در فرانسه و بلژيك در معرض ديد آتش دشمن خدمت كرد. اگر چه خدمت هيتلر قابل تقدير بود ولي به خاطر اين كه تابعت آلماني او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفيع نيافت. او دوبار براي شجاعت در جنگ، نشان مدال صليب آهني درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۴، و مدال صليب آهني درجه يك كه به ندرت به سرجوخهها اعطا ميشود، در اوت ۱۹۱۸ را دريافت كرد. در مدت جنگ هيتلر يك آلماني مليگرا شد، هرچند او تا سال ۱۹۳۲ تابعيت آلماني نداشت. او در مدت خدمت سربازي اش نقاشيهاي روزنامه ارتش را نيز ميكشيد اما در سال ۱۹۱۶ از ناحيه پاي چپ دچار زخمي شد و مدال جانبازان را نيز دريافت كرد و پس از بهبودي دوباره به جبهه بازگشت.[۹] وقتي كه مردم اعتقاد به شكست ناپذيري ارتش قدرتمند امپراطوري آلمان داشتند، اما آلمان در نوامبر سال ۱۹۱۸ در جبهه غرب تسليم شد. هيتلر با شنيدن خبر تسليم شدن آلمان، دچار شوك شديدي شد. او در آن زمان به خاطر مصدوميت حمله شيميايي به وسيله گاز خردل در بيمارستان صحرايي بود و بهطور موقت دچار نابينايي شده بود. مانند بسياري از ميهن پرستان، ملي گرايان، او سياستمداران غيرنظامي و يهوديان و كمونيستها را در تسليم شدن آلمان مقصر ميدانست.
از سال ۱۹۰۵ به بعد هيتلر در يك پرورشگاه بوهيمي زندگي ميكرد و مادرش را تحت حمايت خود داشت. او دوبار از مؤسسهٔ هنرهاي زيباي وين (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحيت در نقاشي مطرود شد. به او گفته شد كه تواناييهايش بيشتر در زمينهٔ معماري كاربرد دارد. وي در خاطراتش كه نمايانگر مجذوبيتش به همين موضوع است ميگويد:
هدف من از اين سفر بررسي گالري موزهٔ كرت بود. اما كمي بعد از اينكه به تابلويي دقت ميكردم متوجه ميشدم چيز ديگريست كه توجه مرا به سوي خود جلب ميكند، و آن خود موزه بود. از صبح تا نيمه شب، توجهم از موضوعي به موضوع ديگر عوض ميشد اما اين ساختمان موزه بود كه بيشترين توجه من روي آن متمركز شده بود.
بنا به سفارش رئيس آموزشگاه، وي متقاعد شد كه مسير تحصيليش را تغيير دهد؛ ولي وي تحصيلات لازم براي معماري را نگذرانده بود:
بالاخره بعد از مدتي تلاش يك مهندس شدم، بقيه راه مشكلي كه در مدرسه ريشويل از دست داده بودم در اثر كوششها و تمرينهاي ده ساله تا اندازهاي جبران شد و هنگامي كه بعد از مرگ مادرم دو مرتبه به وين آمدم اين بار اقامت من چندين سال طول كشيد حالت آرامش و تصميم جدي در خود احساس كردم و كمكم غرور اوليهام بيدار شد و مصمم شدم كه خود را به جايي برسانم.
آدولف هيتلر حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر ۲۰ آوريل ۱۸۸۹ در مسافرخانهاي در شهري مرزي و كوچك به نام برانآئو ام اين در اتريش، بين مرز اتريش و امپراتوري آلمان زاده شد. پدر او آلويس هيتلر (۱۸۳۷ – ۱۹۰۳)، يك كارمند پائين رتبه گمرك بود. مادر هيتلر، كلارا هيتلر (زادهٔ پولتزل)، دومين دختر عموي آلويس بود. او شش بچه به دنيا آورد. تنها آدولف، كه دومين فرزندش بود، و خواهر كوچكش پاولا در كودكي زنده ماندند. هنگامي كه هيتلر ۳ ساله بود خانواده او به ايالت باواريا در جنوب آلمان مهاجرت كردند.[۲] درسال ۱۸۹۴ خانواده هيتلر به نزديكي شهر لينز مهاجرت كردند و تا زمان بازنشستگي پدر هيتلر در آنجا ماندند، در اين دوره هيتلر به عنوان كودكي خستگي ناپذير به بازي و درس در مدرسهاي نزديك به خانه مشغول بود. برادر او ادموند بر اثر بيماري سرخك در ۲ فوريه ۱۹۰۰ درگذشت و اين اتفاق تأثيري دائمي در هيتلر ايجاد كرد و اعتماد به نفس هيتلر را تا حدود بسياري تضعيف كرد و باعث شد آدولف هيتلر كجخلق شود و همواره با پدر خود بحثهاي طولاني داشته باشد. روابط هيتلر با مادرش بسيار خوب و صميمانه بود و اين كاملاً برعكس روابط او با پدرش بود كه معمولاً او را كتك ميزد[۳] با اينكه هيتلر علاقهمند بود به رشته هنر بپردازد ولي پدر وي او را به مدرسه فني فرستاد، هيتلر بعدها در كتاب نبرد من اعتراف كرد كه «اميدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگي كه پدرم به من تحميل كرد را جبران كنم». [نيازمند منبع] هيتلر حتي در زمينه سياسي هم با پدر خود اختلاف داشت، پدر هيتلر فردي معتقد به امپراتوري اتريش بود اما هيتلر خود و اتريش را جزء آلمان و امپراطوري روم باستان ميدانست. پس از مرگ پدر هيتلر در ۳ ژانويه ۱۹۰۳ وي مدرسه فني را ترك كرد. آدولف هيتلر در كتابش نبرد من، لحني مودبانه دربارهٔ پدرش دارد، به هر حال او اظهار ميكرد تصميم جدي كه براي نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسياري در بين آنها شده بود
آدولف هيتلر (به آلماني: Adolf Hitler) (دربارهٔ اين پرونده تلفظ راهنما·اطلاعات) (زاده ۲۰ آوريل ۱۸۸۹ – درگذشته ۳۰ آوريل ۱۹۴۵) رهبر كاريزماتيك حزب ناسيونالسوسياليست كارگران آلمان (حزب نازي) بود. او بين سالهاي ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ صدر اعظم آلمان و از ۱۹۳۴ به بعد، همزمان در مقام پيشواي رايش آلمان بزرگ نيز حكومت كرد.[۱] وي در يك خانوادهٔ آلماني زبان در اتريش متولد شد.
هيتلر به عنوان يك كهنهسرباز نشاندار جنگ جهاني اول در سال ۱۹۲۰ به حزب نازي پيوست. او در سال ۱۹۲۱ به رياست آن رسيد. او در نوامبر ۱۹۲۳ به خاطر شركت در كودتايي نافرجام معروف به «كودتاي آبجوفروشي مونيخ» به تحمل ۵ سال زندان محكوم شد. او در همين دوران كتاب نبرد من را نوشت. او پس از آزادي از زندان، با ترويج ايدههاي مليگرايي، ضدكمونيستي، يهودستيزي و ايراد سخنرانيهاي پرشور بر ضد پيمان ورساي، حاميان بسياري در كشور آلمان بهدست آورد. هيتلر در سال ۱۹۳۳ از سوي پاول فن هيندنبورگ به مقام صدراعظمي آلمان منصوب شد. مجموعهٔ ارتشي-صنعتي آلمان در زمان صدارت وي توانست قواي تحليلرفتهٔ اين كشور را بازسازي كرده و آن را تبديل به يكي از قدرتهاي برتر اروپا در زمان خود كند. هيتلر سياست خارجي خود را با هدف سياست لبنسراوم دنبال نمود و يكي از دلايل نخست و عمدهٔ وقوع جنگ جهاني دوم تهاجم به لهستان در ۱۹۳۹ بود كه در نتيجه، بريتانيا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ كردند؛ جنگي كه بين دو قدرت نيروهاي محور و نيروهاي متفقين درگرفت و در طي اين مدت اروپا و همچنين ساير نقاط دنيا شاهد ويرانيها و تلفات بسيار بود. اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نيروهاي متحدش بيشتر مناطق اروپا، بخشهاي قابلتوجهي از آفريقا، شرق آسيا، و اقيانوسيه را اشغال كردند، اما نيروهاي متفقين از سال ۱۹۴۲ به بعد، از نيروهاي آلمان نازي، پيشي گرفتند و در سال ۱۹۴۵، رايش آلمان بزرگ را از هر سو محاصره كردند.
هيتلر در ۲۹ آوريل ۱۹۴۵ در روزهاي پايانيِ نبرد برلين، با اوا براون كه براي سالهاي طولاني معشوقهٔ او بود ازدواج كرد. در ۳۰ آوريل، يعني يك روز پس از ازدواجش، به همراه همسرش خودكشي كرد.